عجب دنیاییه کسی را که از همه احساس میکردی بیشتر دوست داری حاضر بودی حتی براش بمیری روزی
برگرده و بهت بگه ........
بگذار از اول بگم دیشب خیلی ناراحت بودم رفته بودم تو فکر راز دل دلم هواشو کرده بود خیلی دلتنگش بودم
گوشی را برداشتم و یه پیام واسش نوشتم ...
دمی با دوست به سر بردن دو صد دنیا بها دارد خوشا آنکس که در دنیا رفیقی با و فا دارد .
و بعد نوشتم که برایت آرزوی خوشبختی میکنم ولی او در جواب اس من میدونید چی نوشت ...
عین پیام راز دل که برایم فرستاد ...
اصلا دوست ندارم قیامت هم ببینمت برایم آرزوی خوشبختی نکن خیلی وقته از دنیایم بیرون رفتی .
اره این جواب پیامم بود هنوز هم نفهمیدم به چه جرمی به کدامین گناه دارم اینگونه دلم را میشکنند و مجازات
میشوم من که دوستش داشتم حالا هم دوستش دارم ولی چرا چه کم لطفی بهش کردم چه هیزم تری بهش
فروختم که با من اینگونه شد هیچ وقت آن روز یادم نمیره که سرم را روی زانوهاش گذاشتم دلم گرفته بود
یک دفعه اشکهام پایین امدن بهم گفت چرا اشک میریزی گفتم به خاطر تو چون نمی خوام هیچ وقت از دستت
بدم آن روز بهم قول داد که هیچ وقت ترکم نکند ولی او رفت ترکم کرد بیدلیل و من هیچ وقت نفهمیدم چرا ؟
نظرات شما عزیزان:
|